تراش شکمو


روزی مداد سیاه، مداد قرمز و مداد آبی غمگین و ناراحت توی جا مدادی نشسته بودند، برای این که نوکشان تموم شده بود و دیگه نمی توانستند چیزی بکشند. بعد از تراش خواستند که اونا رو بتراشه. تراش گفت: "من نمی توانم شما رو بتراشم، چون شکمم پره و باید به دستشویی بروم!" مدتی گذشت و از تراش خبری نشد. مدادها نگران شدند و به هم گفتند: "چرا تراش نیومد؟ نکنه اتفاقی براش افتاده باشه؟" مداد قرمز به بقیه گفت: "نگران نباشید، تراش حتماً به اینجا سر می زنه. ما مدادهای خوشمزه ای هستیم! چرا تراش نیاد ؟" مداد آبی جواب داد: "چطور؟" مداد قرمز گفت: "قرمز مزه ی توت فرنگی و گوجه فرنگی می ده، تو مزه ی آسمان و ابر می دی، و مداد سیاه هم مزه ی انگور سیاه می ده. خلاصه این که هر مدادی یه مزه ای برای تراش داره، پس چرا تراش نباید ما رو دوست داشته باشه؟" در همین موقع صدای سرفه ای از پشت سر مدادها بلند شد. مدادها دیدن تراش با اون شکم گنده اش داره آروم آروم به اونا نزدیک می شه. تراش به مدادها گفت: "وای ببخشید دیر کردم من اصلاً یادم رفته بود که غذاهای به این خوشمزگی در نزدیکی من هستند! حالا اجازه می دین از هر کدوم از شماها کمی بچشم؟"

چند تا جوک


یه قهوه ازش بخار بلند می شد، گفتن چرا ازت بخار بلند می شه؟

گفت: آخه تو دودکش بودم!

یه دفتر برگشت. بهش گفتن چرا برگشتی؟

گفت: آخه می خوام پرواز کنم. 


به یه پرده گفتن: چرا این قدر نرم و نازکی
گفت: آخه من دخترم.


به یه کرفس گفتن: چرا این قدر خم شدی؟
گفت: آخه با برگام جاور کردم، کمرم درد گرفته

شعری از شاهنامه فردوسی

فردوسی آغاز شاهنامه را با این بیت شروع کرده است:

به نام خداوند جان و خرد/  کزین برتر اندیشه برنگذرد

من این شعر را خوانده ام و فکر می کنم که یکی از بهترین شعرهای فردوسی است. چند روز پیش با خانواده ام از آرامگاه فردوسی در توس دیدن کردیم. در آنجا دیدم که این شعر در ورودی آرامگاه فردوسی هم هست. من خیلی خوشحالم که فردوسی را می شناسم و می توانم شعرهای شاهنامه را بخوانم؛ چون او یکی از بهترین و بزرگ ترین شاعران ایران بوده است.



شما می توانید این شعر رو از اینجا گوش کنید.


آرزوی زنبور

 امروز من 3  عکس یادگاری از روستای زیبایمان گرفتم اما یکی از اونا رو بیش تر از همه دوست دارم. اون عکس یک زنبوره که روی گل نشسته، اون قشنگ نشست و به دوربین نگاه کرد تا من عکسش رو بگیرم. من فکر می‌کنم دلش می‌خواست کسی از او عکس بگیره و به همه نشان بده ولی انگار تا به حال کسی به این آرزوی او توجه نکرده بود.من برای زنبور خوش حالم چون توانستم او را به آرزویش برسانم.