برای آخرین روز کلاس ششم دبستان

همکلاسی! حال که دارند درهای این مدرسه را پشت سر من می‌بندند، دلم می‌خواهد دستانم در دستان تو باشد. دلم می‌خواهد تا ابد پشت سرم که نه، در کنارم، درست شانه به شانه‌ام می آمدی... دلم می‌خواهد دست هم را بگیریم، مبادا راهمان را گم کنیم. من می‌خواهم در آخرین دقایق وقت اضافه این بازی، که شاید تا همین چند دقیقه دیگر سوت پایانش را بکشند، خاطراتم را دوباره و دوباره با تو مرور کنم. دستی به سر و رویشان بکشم و غبار فراموشی از آن‌ها پاک کنم. آن‌ها را پیش چشممان بنشانم.

ببین! روی یکایک همین نیمکت‌های پشت سر هم، خاطره‌ها نشسته‌اند، با هم پشت این نیمکت‌ها قد کشیدیم و بزرگ شدیم، از هم یاد گرفتیم و باور کردیم بودن را، آموختن را، نگاه کردن و درست دیدن را، خاطراتم با تو بی‌‌پایان است. همین اواخر بود که در حیاط راه می‌رفتیم و برای خلیج همیشه فارس ایران هم صدا و هم آواز شعر می‌خواندیم... در کلاس سنگ کاغذ قیچی بازی می‌کردیم و همیشه یک نفر می‌شمرد چند چند است. همکلاسی یادم دادی که مغرور نباشم، یادم دادی باختن را، زمین خوردن را و دوباره و دوباره از نو برخاستن را تجربه کنم. یادم دادی نترسم از شکست. یادم دادی رفتگان هم صدای ما را می‌شنوند، ما را می‌بینند. حالا دیگر می‌دانم، باور کرده‌ام که ملیکا رفته است ولی می‌‌توانم صدایش را از لابلای ترنم نوازش باران روی گلبرگ‌های اطلسی بشنوم. ملیکا صدایم را می‌شنوی؟ می‌دانی که جای تو تا ابد همین جا در قلب من مثل یک نقطه نورانی، یک حس عمیق بی‌پایان می‌درخشد.

هم‌شاگردی! یادت هست آن دوربرگردان سبز و سفید ابتدای کوچه را؟ دوربرگردانی که ما را به کوچه خاطره‌هایمان پیوند می‌داد. کاش می‌شد آن کوچه را، کوچه 182 غربی را، تا ابد دست در دست و پابه‌پای هم طی می‌کردیم. مادرم می‌گوید: بگو "کوچه‌ای هست که قلب من آن را از محله‌های کودکیم دزدیده است." من می‌گویم: چرا دزدی؟ قلب من کوچه کودکی‌ام را جاودانه در خود حک کرده است.

داستان ما در آن کوچه از خنکای یک صبح آفتابی پاییزی شروع و در یک بعدازظهر گرم بهاری به پایان رسید و نه اما حکایت شیرین دوستی‌ها و راستی‌ها ما، قهر و آشتی‌های ما. زندگی را با تو دوست دارم ای دوست! کاش می‌توانستم عقربه‌های زمان را به عقب می‌راندم و در این بازی سراپا برد، تا می‌توانستم اتلاف وقت می‌کردم. اما نگران نیستم و می‌دانم که راه من، راه تو، راه ما در انتهای این کوچه تازه آغاز شده است، راهی طولانی و پرامید، پرفراز و نشیب و نه چندان آسان... هم شاگردی سلام!