در را که باز کردم، روی صندلی چوبی شکسته و قدیمی نشسته بود و هر از گاهی کمی از چای لیوان را سرمیکشید. زل زده بود به آن شیشههای ترک خورده پنجرههای ضلع غربی سالن پذیرایی... اثر صاعقه و باران دیشب بود انگار... بارانی آمد دیشب؛ بارانی که غم سنگینی را مهمان کوچهها کرده بود. بارانی که می توانست این شهر را هم مثل شیشههای این پنجرهها خرد کند.
گفت: به شیشهبر زنگ زدی؟
جواب دادم: آره تا نیم ساعت دیگه میرسه، با اون رعد و برق و سیلاب دیشب حالا کار و بار شیشه برها سکه شده. حالا تو چرا از بین اون شیشههای ترک خورده زل زده ای به منظره دریاچه ، مگه اصلا از بین اون همه خرده شیشه میشه چیزی رو هم دید؟
آن پنجره دیگر تصویر زیبا و شفاف گذشته را از منظره رودخانه نمایان نمی کرد بلکه تنها بازتابی بود از ترکهای مرگ ناگهانیاش...
سکوتش حکایت از آن داشت که میخواهد حکایتی ساز کند شاید که قانع شوم دنیا دیدن دارد از پشت این شیشههای ترک خورده؛ اما به یک چشم بهم زدن سکوتش را با آه بلندی شکست: بستگی داره توانایی دیدنش رو داشته باشی یا نه! گاهی باید از بین همین ترکها و خاکسترها به دنیا نگاه کنی تا عمق معنای شفافیت لمس کنی... درست مثل نیلوفر زیبایی که طراوات چشم نوازش را به رخ گل و لای مرداب میکشه. همین بارون دیشب معنای طراوت و تازگی بود اما ...اما همه میگن که بوی نای غم و اندوه میداد... بستگی داره تو بخوای از چه دیدی بهش نگاه کنی...شاید اصلا هنوز برای درک مفهوم بارون زود باشه! شاید باید مدتی بگذره تا درک کنیم پنجرههایی که از نوازش انگشتهای لطیف بارون میلرزن و صاعقهای که شیشهها زیر بار خشونتش خرد و خمیده میشن رو نباید دست کم گرفت.
حالا پنج سال میگذرد از آن شب بارانی... و آن آخرین بارانی بود که در آن حوالی بارید ، بعد از آن خشکسالی شد و آن قدر ادامه پیدا کرد که مردم از آن شهر مهاجرت کردند...
دیگر هیچ وقت او را ندیدم ولی حالا معنای حرفش را خوب میفهمم...
پس از تجربه آن خشکسالی غریب، نشستن و سکوت و خشکی کویر را مزمزه کردن، هوس سفر به سرم زد... راستش را بخواهید دلم برای سخاوت باران پرمیزد... وقتی به مقصد رسیدم، باز هم باران می بارید. بارانی تندتر از آخرین بارانی که دیده بودم بارانی تندتر از هر باران دیگر... بارانی که خوب میتوانست زندگی را، بودن را، دیدن را برایم معنا کند.
وقتی به مقصد رسیدم باران می بارید... بارانی که تا به حال هیچ گاه مانندش را ندیده بودم...