بانوی سفیدپوش



اشک می‌ریزد. مادرش را می‌خواهد. گرسنه است. خورشید کم‌کم غروب می‌کند و جایش را به مهتاب می‌دهد. در لانه تنها است. گنجشک کوچولو چشم به آسمان دوخته است، شاید صدای جیک جیک مادرش را بشنود. برگی از شاخه جدا می‌شود و روی گنجشک کوچولو می‌افتد. حالا دیگر گنجشک کوچولو به خواب رفته است. در خواب مادرش را می‌بیند که همچون بانویی سفیدپوش به سوی او پرواز می‌کند. در این هنگام از خواب بیدار می‌شود و مادرش را با چند دانه ذرت کنارش می‌بیند. غذا را می‌خورد، نگاهی به چشمان مهربان مادرش می‌اندازد و دوباره در آغوش گرم مادر به خواب می‌رود. برای گنجشک کوچولو، مادرش همیشه بانویی سفیدپوش است.

نظرات 8 + ارسال نظر
نسیم جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:04 ق.ظ http://dokhtare-tanha1368.mihanblog.com/

از دیدن وبلاگت لذت بردم به منم سر بزن و باهام تبادل لینک کن

www.dokhtare-tanha1368.mihanblog.com

چشم سر می زنم

مهربانو جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:53 ب.ظ http://avapaeez.blogfa.com

زیبا بود عزیزم...[گل]

ممنونم

مامان یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:22 ق.ظ

چیزی را که از همه بیشتر در نوشته‌ات دوست دارم، استفاده از عناصر طبیعت و جلوه‌های اونه: خورشید، غروب، مهتاب، برگ، شاخه. به همین خاطر متنی که نوشتی با وجود کوتاهی تاثیرگذاره و من دوستش دارم.

نوشتن درباره طبیعت رو خیلی دوست دارم حس خوبی بهم می ده

محسن یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:18 ب.ظ http://http:/sedahamoon.blogsky.com

خوش به حال اون برگی که از شاخه جدا شد.

مریم جمعه 19 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ب.ظ

نوشته هات واقعا عالین معلومه خیلی باهوشی. همینطور ادامه بده تو واقعا شاهکاری

ممنونم لطف دارین

ملینا سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:39 ب.ظ http://dokhtare-tanha1368.mihan blog.com

از نوشته هات لذت بردم گوگولی.

ممنون

خاله اکرم(شیرین) دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:51 ب.ظ

سلام قشنگم
مثل همیشه حس لطفت رو دریافت کردم متاسفم که دیر بهت سرزدم ولی با این حال خوشحالم که وقت شد بیام و نوشته های آفتابیت رو بخونم .
مهرسای ما مثل گل همیشه بهار سرشار از غنچه های نشکفته است که با هر نوشته غنچه ای از ذهن قشنگش باز میشه
همیشه مثل باغ گل سرسبز باشی عزیزم
می بوسمت

سلام خاله جون
ممنون که به یادم هستین و نوشته هام رو می خوانید

خاله پروانه دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:44 ب.ظ

چقدر این داستان دلنشینه

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد