صدای امواج دریا را می شنوم
صدای دریا می آید
اما در کنار دریا نیستم!
هنوز آن خاطرهی خوب را به یاد میآورم
آری به یاد میآورم...
در کنار ساحل، در آن روز آفتابی
روی ماسههای کنار دریا قدم میزدم
پرندگان بر فراز دریا پرواز میکردند
و نسیم، موهای مرا همراه با هزاران خاطره
با خود به شهر آرزوها میبرد
حالا باز هم در همه اطرافم
هزاران موج پر شور می بینم
و صدفی که زیر نور گرم آفتاب برق میزند
و مهر خورشید که بر دریا زیبایی میبخشد.
سلام
واقعا عالی بود
سپاسگزارم
سلام ممنونم که نوشته ام رو خواندین.
سلام عزیزم
نوشتت رو خوندم خیلی ناز و لطیف بود مثل خودت
قربون حست برم
منتظر نوشته های بعدیت هستم
می بوسمت
سلام خاله جون
مرسی که به وبلاگم سر زدین
قول می دم از این به بعد بیشتر بنویسم
تا شما هم بیشتر اینجا بیایین
چقدر قشنگه فندق من ، تو خیلی با استعداااااااااادی :)
ممنون خاله جون
من به زودی به وبلاگ شما هم سر می زنم و نوشته هاتون رو می خوانم