یلدا


این متن رو شب یلدای امسال نوشتم: 


یلدا آن دختری که همراه مادر بزرگش با هزاران شعر و مثل از راه می رسد.

با چشمان برفی از راه می رسد.

لحظه ی شادی برفها و خنده های کودکی

کی دوباره با همان دوست هر سالی خود شاد و خندان می شوند؟

یلدا باز دوباره در کنار ماست. 

و این بار این دختر گیسوبلند

باز بزرگ تر شده است.

کی دوباره به زمستان سلام خواهیم داد؟

هندوانه از دور با چهره ی سرخ به ما لبخند می زند.

و اما بافتنی های مادر بزرگ یلدا با نور سفید برف به خانه ها روشنی می دهد.

و انگار شاعران هم در کنار سفره های ما صندلی دارند و کنار ما یلدا را جشن می گیرند:

معاشران گره از زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید

حضور خلوت انس است و دوستان جمع اند

و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید.

(شعر رو مامانم به انتهای متن اضافه کرد).