یلدا


این متن رو شب یلدای امسال نوشتم: 


یلدا آن دختری که همراه مادر بزرگش با هزاران شعر و مثل از راه می رسد.

با چشمان برفی از راه می رسد.

لحظه ی شادی برفها و خنده های کودکی

کی دوباره با همان دوست هر سالی خود شاد و خندان می شوند؟

یلدا باز دوباره در کنار ماست. 

و این بار این دختر گیسوبلند

باز بزرگ تر شده است.

کی دوباره به زمستان سلام خواهیم داد؟

هندوانه از دور با چهره ی سرخ به ما لبخند می زند.

و اما بافتنی های مادر بزرگ یلدا با نور سفید برف به خانه ها روشنی می دهد.

و انگار شاعران هم در کنار سفره های ما صندلی دارند و کنار ما یلدا را جشن می گیرند:

معاشران گره از زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید

حضور خلوت انس است و دوستان جمع اند

و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید.

(شعر رو مامانم به انتهای متن اضافه کرد).

نظرات 7 + ارسال نظر
مامان یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:55 ب.ظ

وقتی از مهر برآمده باشی می توانی برای زادروز مهر چنین متن قشنگی بنویسی آن هم زمانی که تنها 9 سال داری.
عزیز دلم هنوز چند روز بیشتر از جشن تولد مهر نگذشته این روز را به تو شادباش می گم و امیدوارم بیشتر و بیشتر بنویسی.

می دانم که هر سال باز تولد مهر می شود و یلدا با چشمان برفی دوباره از راه می رسد. من هم با یلدا بزرگ می شوم و می توانم نوشته های بیشتر و بهتری بنویسم.

مامان یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:58 ب.ظ

این شعر مهد کودکت رو یادته تو هتل شهر با دوستات می خواندی؟
بلندترین شب سال شب یلداست
شبی پر از خاطره به که چه زیباست
با شادی و با خنده چه جشنی برپاست
با آجیل و با میوه تا صبح چه غوغاست
یلدا ، یلدا شب یلدا بلندترین شب سال شب یلدا است.
تو این شعر رو خیلی خوشگل می خواندی و یلدا رو هم گلدا می گفتی می خواندی گلدا، گلدا ، شب گلدا، بلندترین ....
یادش به خیر عزیزم چه زود بزرگ شدی و برای یلدا گیسوی بلند و چشمان برفی کشیدی...

به قول بچگی هایم گلدا همیشه زیباست.

عمو مهرداد شنبه 9 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:46 ب.ظ

سلام مهرسا جان
مطمئن هستم که یه روزی یه نویسنده خلاق و با ذوق خواهی شد که با نوشته هایت میتوانی خواننده را به رویا و یا هرجایی که اراده کنی، ببری. اون روز دیر نیست.
خیلی زیبا و قشنگ بود. آفرین
یلدات مبارک

ممنون عمو جان
یلدای شما هم مبارک
امیدوارم لاوین عزیز شما هم به همه آرزوهای قشنگش برسه

خاله اکرم یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:36 ب.ظ

سلام مهرسای قشنگم
امروز وقت کردم تو وبلاکت یه چرخی بزنم اول از همه هم شعر یداتو که قبلا هم برام خونده بودی خوندم و لذت بردم به خواهرهام هم توصیه کردم اونو بخونن و خیلی خوششون اومد .
عزیزم امیدوارم نوشته های بیشتری ازت بخونم و با هر شعر و نوشته بزرگ شدن و کامل شدنت رو شاهد باشم .
عاشقتم عزیزم و می بوسمت
همیشه موفق باشی

سلام خاله جون
دلم براتون خیلی تنگ شده
خیلی به شعر باز باران با ترانه که بهم دادین نگاه می کنم و می خوانمش
از لطفتون ممنوم
به امید دیدار

sepideh سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 ب.ظ http://www.3pidaar.blogfa.com

تو هیچ میدونستی من به خاطر این قلم زیبااااات، از صمیم قلب بهت افتخار میکنم ؟ :-*

خاله جون خیلی لطف دارید و امیدوارم با راهنمایی های شما بتوانم بهتر بنویسم.

فاظمه درویش سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:56 ق.ظ

دختر گلم داستانهایی که نوشتی بسیار زیباست من از اینکه مادر بزرگ تو هستم بسیار خوشحالم و بتو افتخار میکنم

شما بهترین مادر بزرگ دنیاهستید*

فاظمه درویش سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:01 ب.ظ

مهرسای عزیزم بسیار زیبا داستان می نویسی موفقیت تو آرزوی من است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد