«زنبور عسل»
یه زنبور بود که عسل نمی داد. ازش پرسیدن چرا عسل نمی دی؟ گفت: چون همه گل ها باهام قهرن.
«کمد شیطون»
یه کمد بود که پا داشت. یه روز اونقدر درهاش رو تکان داد که دست درآورد!
«قوطی روغن»
یه قوطی روغن بود که نه بو داشت نه مزه. بهش گفتن: تو چرا این قدر بی بو و بی مزه ای؟ جواب داد: برای این که هیچ چیزی تو من نیست.
جوکات خیلی با مزه بود
ممنون بابا جون
مهرسای عزیزم
لطیفه هات خیلی بامزه بود. ممنون عزیزم
منم ممنونم که نوشته هام رو می خونین